پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
دبیرخانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
وضعیت نگران کننده خانواده ها و قربانیان سناریوی دستگاه امنیتی بر علیه فعالان حقوق بشر
دستگاه امنیتی حکومت ایران به مدیریت اطلاعات سپاه پاسداران تلاش مضاعفی برای تداوم نمایش های تلویزیونی و استفاده از فعالان حقوق بشر دربند برای پیشبرد سناریویی که در طی روزهای اخیر با عناوین پرطمطراقی در حوزه های حقوق بشر و سایبری از آن یاد کرده است؛ دارد. این سناریو در حالی در جریان است که به غیر از تعداد انگشت شماری از بازداشت شدگان از سرنوشت قاطبه فعالان حقوق بشر دربند اطلاعی در دست نیست. اندک افرادی که امکان تماس یا ملاقات یافته اند نیز از وضعیت نامناسب جسمی و روحی برخوردار بوده اند و در تنها موردی که امکان رویت مناسب زندانی وجود داشته آثار ضرب و شتم بوسیله باتوم، چوب و شوکر در سر و بدن کاملا مشخص ارزیابی شده است. اکثر بازداشت شدگان که بدون امکان تلفن و ملاقات و در سلول انفرادی به سر می برند، همچنان فاقد وکیل مدافع و محروم از حقوق قانونی و انسانی خود هستند و مضاف به این موضوع مفتوح بودن پرونده ها در دادسرای مستقر در زندان اوین عملا امکان دسترسی خانواده و یا وکیل به پرونده را منتفی کرده است.
مجموع اقدامات غیرقانونی نیروهای امنیتی باعث افزایش نگرانی خانواده ها و بالطبع تلاش بیشتر آنها برای پیگیری وضعیت فرزندان دربندشان شده است. خانواده ها در حالی که تلاش می کنند با استفاده از وکلا و پیگیریهای روزمره از حداقل فضای قانون برخوردار باشند مورد تهدید نیروهای امنیتی قرار گرفته اند.
نیروهای امنیتی در چند مورد زندانی را به پای تلفن آورده و از او خواسته اند از خانواده خود بخواهد وکیلی برای او نگیرند. این فشارها بعضا در حدی بوده که زندانی تحت فشار برای منصرف کردن خانواده از پیگیری وضعیت خود به رفتار و گفتار غیرمعمول روی آورده است. هم چنین با دیکته کردن گفتار به زندانیانی که امکان تماس تلفنی داشته اند از آنان خواسته شده که حتی علیرغم وجود مشکل در تکلم و گفتار، فقط به خانواده خود از خوب بودن محل نگهداری و بدون مشکل بودن خود بگویند.
در مواردی نیروهای امنیتی با تماس مستقیم با چند تن از خانواده های بازداشت شدگان، خواهان عدم پیگیری پرونده و سکوت خبری در مورد ایشان شده اند. این نیروها بی هیچ واهمه ای به تهدید خانواده ها مبنی بر بازداشت سایر اعضای خانواده پرداخته اند. همینطور برای برخی از همکاران فعال مجموعه، خاصه در فضای نت، از سوی نهادهای وابسته به سپاه پاسداران ایمیل های رسمی برای پایان دادن به فعالیتشان ارسال شده که در آن بی محابا به تهدید خانواده های افراد فعال پرداخته شده است.
تهدیدات نیروهای امنیتی و اقدامات بی محابا و غیرانسانی آنان در حدی است که اطلاع رسانی و پیگیری وضعیت فعالان حقوق بشر دربند که طی آخرین اطلاعیه مجموعه بالغ بر ۴۱ تن اعلام شده بودند را با محدودیت و مشکلات جدی روبه رو ساخته است.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران با اعلام اطلاعات موثقی که از اقدامات جاری در بند ۲ الف سپاه پاسداران در زندان اوین برای تهیه یک مستند چند قسمتی با استفاده از فعالان حقوق بشر دربند با موضوع وابسته بودن اندیشه و فعالیت مدافعان حقوق بشر در سطح کلان دارد شرح آن را به اطلاعیه های آتی موکول می کند.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی این اطلاعیه، مجدداْ هشدار می دهد که این سناریو همانطور که از این مجموعه آغاز نشد، در سطح این تشکل هم باقی نخواهد ماند و عملا کلیت جامعه مدنی را نشانه گرفته است، از این رو حمایت و حضور کلیه مدافعان حقوق انسانی و دفاع از دهها فعال حقوق بشر قربانی در این سناریو امری است ضروری و اجتناب ناپذیر.
۱۲ فروردین ماه ۱۳۸۹
...................................................................................
دستکم ۸ روزنامه نگار بیمار در زندان های رژیمپنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
رادیو آلمان: عمادالدین باقی، بدرالسادات مفیدی، محمد صدیق کبودوند، مهدی محمودیان و شمار دیگری از روزنامهنگاران زندانی ایرانی، از بیماری رنج میبرند. گزارشگران بدون مرز، ضمن ابراز نگرانی شدید خواستار نجات جان آنها است.
گزارشگران بدون مرز، در تازهترین بیانیه خود ضمن ابراز نگرانی شدید نسبت به شرایط بازداشت غیرانسانی زندانیان عقیدتی در ایران، اعلام کرد که بسیاری از روزنامهنگاران و وبنگاران زندانی، پس از ماهها بازداشت خودسرانه و نگهداری در سلولهای انفرادی، از نظر روحی و جسمی به شدت آسیب دیدهاند.
بیماری شدید باقی و مفیدی
فاطمه کمالی احمدسرائی، همسر عمادالدین باقی، روز ۹ فروردین پس از دیداری کوتاه با همسر خود اعلام کرد که وی در شب عید دچار عارضه تنفسی شده و به بیمارستان انتقال یافته، اما مسئولان زندان وی را دوباره به سلول خود بازگرداندهاند.
سازمان گزارشگران بدون مرز با اشاره به سابقه بازجوئیها و حبسهای مکرر ده سال اخیر باقی به این نکته اشاره کرد که علاوه بر وی، بدرالسادات مفیدی، دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران، نیز بیش از ۲۰ روز است که به دلیل ناراحتی شدید قلبی شبها قرصهای قوی آرامبخش مصرف میکند، صبحها به سختی بیدار میشود و اغلب دستخوش عارضه سرگیجه است.
بیهوشی در سلول انفرادی
گزارشگران بدون مرز، همچنین به وضعیت نگران کننده مهدی محمودیان اشاره میکند که تاکنون چندین بار در سلول خود بیهوش شده است. محمودیان روزنامهنگاری است که پس از نوشتن مقالهای درباره جنایات زندان کهریزک بازداشت شد و از ۷ ماه پیش در زندان بهسر میبرد.
روزنامهنگار دیگری که سلامتی وی به شدت در خطر است، محمد صدیق کبودوند، مدیر مسئول روزنامه توقیف شده "پیام مردم کردستان" است. وی از تاریخ دهم تیرماه سال ۱۳۸۶ در زندان بهسر میبرد و تاکنون دچار بیماریهای گوناگون شده است. دادگاه تجدیدنظر استان تهران، روز دوم آبانماه سال گذشته حکم ۱۱ سال زندان برای این روزنامهنگار بیمار را تایید کرد.
گزارشگران بدون مرز، درباره کبودوند نوشت: «مقامات قضائی و امنیتی علیرغم وضعیت جسمی بسیار بد این روزنامهنگار حتی با مرخصی وی مخالفت میکنند.»
زندانیان بیمار دیگر
گزارشگران بدون مرز، اسامی هنگامه شهیدی، عیسی سحرخیز، نادر کریمی جونی و مجتبی لطفی را نیز در فهرست روزنامهنگاران زندانی قرار داده که سلامتی آنان در خطر است. این نهاد بینالمللی، دولت ایران را مسئول حفظ سلامتی روزنامهنگاران دانسته و خواستار آزادی بدون قید و شرط آنان شده است.
..................................................................................
ابراز شادمانی نوعی اعتراض و باعث خشم حاکمان می شودپنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
وبلاگ جبهه متحد دانشجویی
پیام جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر به ملت ایران به مناسبت سیزده بدر
به نام ملت سبز ایران
بار دیگر فرصی مناسب برای اعتراض ملت یکپارچه سبز ایران بوجود آمد.آری فردا سیزدهم فروردین روز سیزده بدر است.در این روز مردم با شادی خود به حاکمیت دیکتاتوری اعتراض خواهند کرد.جنبش آزادیخواهی مردم ایران همواره از مناسبت ها چه مذهبی و چه ملی برای اعتراض به دیکتاتوری بهره برده است.در حکومتی که غم و ناراحتی رواج دارد ابراز شادمانی نوعی اعتراض و باعث خشم حاکمان می شود.
از این رو جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر-بخش شهرستانها از مردم آزادیخواه تهران و دیگر شهرها می خواهد که بار دیگر با حضور سبز خود و همراه داشتن نمادهای سبز در مراسم سیزده بدر شرکت کنند.
حضور ملت ایران در مراسم سیزده بدر با نمادهای سبز نوعی رفراندوم است.
زنده باد آزادی-برقرار باد دموکراسی
جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر-بخش شهرستانها
۱۲/۰۱/۱۳۸۹ خورشیدی
.................................................................................غزل برای سیزده به در سال 1389
بیا به باغ و چوگـُل بر چمن خدایی کن
بنای شادی و عیش آنچنان که شایی کن
به روز سیزده فرودین به بُستان رو
گـِره به سبزه درافکن گـِره گشایی کن
مهــِل که دشمن ِ شادیت ، شادمان گردد
به شادباش ِ بهاران هنرنمایی کن
به شیخ گو که بگرید به گور اجدادش
تو دوری ِ دل از این دلقک ریایی کن
بهار ، موسم ِ شادی ست شادمان می باش
کران ز دعوی اربابِ پارسایی کن
به نغمه دف و تار و نی و کمانچه و چنگ
چو جان ِحافظ و سعدی غزلسرایی کن
مُروّجان غم اند این دَدان مرگ اندیش
تو شادمانه دل آئینه ی رهایی کن
..................................................................................خوانندگان؛ تهدید و فشار نیروهای امنیتی رژیم بر فعالان خارج کشور
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
نیروهای امنیتی وابسته به سپاه پاسداران و اداره اطلاعات رژیم برای سرکوب مخالفان در خارج از کشور مخصوصا در کشورهای همسایه ایران فعالان را زیر فشار گذاشته و همچنین با تهدید آنان سعی در باز گرداندن و بازداشت آنان را دارند.
بنا بر گذارشهای رسیده چندیدن تن از فعالان مدنی و سیاسی که در کردستان عراق بسر میبرند از طرف نیروهای امنیتی رژیم و کنسولگری ایران در اربیل و سلیمانیه تهدید میشوند و تحت تعقیب و کنترل قرار میگیرند و این امر باعث ترس و نگرانی این فعالین در خارج از ایران شده است.
بنا بر گفته یکی از این فعالین، که قبلا توسط اداره اطلاعات بازداشت شده بود، یکی از عوامل اداره اطلاعات طی یک ایمیل وی را تهدید نموده است که در صورت باز نگشتن به ایران خانواده این فعال را در ایران زیر فشار قرار میدهند. "ایمیل تهدید آمیز اداره اطلاعات و نام مامور بعلت مسائل امنیتی این فعال مدنی محفوظ میباشد"
بنا بر گزارش دیگری که بدست رسیده است چند تن دیگر از فعالین مدنی و حقوق بشر دیگر نیز از سوی نیروهای وابسته به کنسولگری ایران در اربیل و سلیمانیه تحت تعقیب و کنترل قرار گرفته اند و این فعالین میگویند که ایمیل های آنان از طرف ایران کنترل میشود.
این امر باعث نگرانی فعالین و روزنامه نگاران و نیروهای اپوزیسیون ایرانی در کردستان عراق شده است .
...............................................................................
گزارش خوانندگان؛ بی اعتنايی کارگران خودروسازی به خامنه ای
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
درود به شرف كارگران شجاع و آزاده ايران خودرو و سايپا
در تمامي تصويرهايي كه صدا و سيما از بازديد 2روز پيش خامنه اي از كارخانجات ساخت خودرو نشان داد نقطه عجيب و سوال انگيز بي اعتنايي محض كارگران به خامنه اي بود
درحاليكه مديران كاسه ليس و سرداران نوكر پيشه بي عزت در چاپلوسي سعي در پيشي گرفتن از هم بودند از چفيه گرفتن تا عبا بوسي,كارگران مقتدر و معزز و سربلند حتي اعتناي سگ به رهبر نكرده و حتي دريغ از يك سلام يا نگاه
عمق فاجعه براي رهبر تا انجا بود كه امروز سايت قطره به نقل از سايت رهبر در مطلبي با عنوان حاشيه هاي بازديد رهبري آورده است كه به كارگران دستور داده شده بود براي طبيعي بودن بازديد از عرض ارادت به رهبري خودداري كنند!!!!
و دليل بي اعتنايي كارگران اين بود
جالبتر اينكه مشت كوبيدن يا زير لب اعتراض كردن(فحش دادن) برخي از كارگران را پس از عبور آقا از مقابل كارگران را بخاطر درست كارنكردن دستگاه عنوان كردند
شجاعت انجام چنين بي اعتنايي در برابر اين ديكتاتور بي رحم كه هيچ چيز به انداره مجيزگويي برايش اهميت ندارد دستكمي از شركت در تظاهرات مرگ بر اصل ولايت فقيه ندارد
بر همه ما واجب است در روز كارگر با همه توان به تجمع اين عزيزان بپيونديم.و اين قهرمانان شجاع و مظلوم را ميليوني حمايت كنيم
وعده ما 11 ارديبهشت
منصور اسالو تحت فشارهای روحی و شرایط غیر انسانی قرار دارد
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،زندانی سیاسی منصور اسالو رئیس هیئت مدیره سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه همچنان در میان زندانیان عادی و خطرناک قرار دارد و تحت فشارها و تهدیدات کرمان و فرجی می باشد.
زندانی سیاسی منصور اسالورئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه در شرایط غیر انسانی و درکنار زندانیان عادی و خطرناک در بند5 معروف به بند متادون بسر می برد. این مسئله باعث شده است که جان او را در معرض خطر جدی قرار دهد.آقای اسالو در بند 4 و هنگامی که در کنار زندانیان سیاسی بود به تحریک کرمانی ، فرجی و محمود مغنیان چند باربا چاقو به وی حمله ورشدند که با هوشیاری او و با حمایت به موقع زندانیان سیاسی این حملات ناکام ماند.به نظر می آید که کرمانی و فرجی برای رسیدن به هدف پلید خودشان او را به بند 5 منتقل کرده اند تا او را تحت فشارهای روحی قرار دهند و از طرفی طرحی مشابه بر علیه این فعال شناخته شده کارگری به اجرا در آورند.
آقای اسالو همچنین از چند روز گذشته ناراحتیهای جسمی اش شدت بخشیده است و در شرایط بسیار بد جسمی بسر می برد. ولی تاکنون برای درمان او هیچ اقدامی صورت نگرفته است.او از ناراحتی قلبی و کمردرد رنج می برد.از طرفی دیگر تا به حال پزشک قانونی بیش از 3 بار تایید کتبی و تاکید کرده است که او قادر به تحمل حبس نیست و می بایست آزاد شود .ولی بازجوی وزارت اطلاعات که مسئول پرونده وی می باشد از آزادی استعلاجی او خوداری می کند.
آقای اسالو روز 23 اسفند بطور ناگهانی از بند 4 به بند 5 معروف به بند متادون زندان گوهردشت کرج منتقل شد و از آن زمان تاکنون در شرایط غیر انسانی و تحت فشارهای روحی در آنجا بسر می برد. در طی ماههای اخیر بارها آقای اسالو را بدون دلیل به سلولهای انفرادی بند1 و بند 5 منتقل کردند و او را تحت فشارهای طاقت فرسا و غیر انسانی قرار داده اند.
فشارها و اذیت و آزار زندانیان سیاسی بدستور بازجوی وزارت اطلاعات که مسئول پرونده این زندانیان سیاسی است صورت می گیرد و توسط علی حاج کاظم و علی محمدی رئیس و معاون زندان و کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات و محمود مغنیان رئیس بند 4 به اجرا در آورده می شود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، نسبت به جان آقای منصور اسالو که تا به حال چند بار در زندان مورد سوء قصد قرار گرفته است هشدار می دهد و تمامی این اعمال حاکی از نیات پلید آنها برای حذف فیزیکی زندانیان سیاسی می باشد. لذا از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد ، سازمان جهانی کار و سندیکاهای کارگری جهان می خواهد برای نجات جات این فعال کارگری اقدامات عملی و فوری را انجام دهند.
گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
سازمان جهانی کار
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
...............................................................................
۹۸٪رای به جمهوری اسلامی؛ بزرگترین دروغ اول آوریل
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 Aprilخودنویس
نیک آهنگ کوثر
۹۸٪ رای به جمهوری اسلامی؛ بزرگترین دروغ اول آوریل برای ایرانیان
من هنوز نتیجه رفراندوم ۱۲ فروردین، یا همان اول آوریل را بزرگترین دروغ تاریخ میدانم! دست خودم نیست که...شاید علت عدم اعتراض مردم به نتیجه انتخابات آن سال همین بوده باشد که خیال کردند شوخی است! الان ۳۱ سال گذشته، و ما تازه داریم به این میاندیشیم که واقعا از کجا خوردهایم؟ انقلابی شده، گروهی که از آن بیشترین بهره برده، و ماجرای قلعه حیوانات هم به نحوی جذاب تکرار شده است. در «ولایت» قلعه حیوانات، خوکها حاکمند، اینجا، روحانیونی چند...البته خوک در نزد ما اندکی حرام است، و روحانیون حکومتی، کارهایی میکنند که به حرام شدن نسلها و آب و خاک منتهی شده!
سالها پیش وقتی اولین دوره کلاسهای خانه کاریکاتور را آغاز میکردیم، با بدجنسی از هنرجویان خواستم کتاب قلعه حیوانات را به تصویر بکشند. نتیجه کار عالی بود...اما نکته این بود که کلکها فهمیده بودند علت بدجنسی من چه بوده است! من این کار در سال ۱۳۷۵ کرده بودم، یعنی فضای کشور هنوز چندان باز نشده بود...
اما واقعا ۹۸٪ مردم ایران به جمهوری اسلامی بله گفته بودند؟ حتی گیجترین و بیتجربهترین دختران دم بخت میدانند که سر سفره عقد، باید بار سوم «بله» را گفت، و بله اول شگون ندارد! اما...یکهو آیتالله خمینی شد پدر ملت! ماشاالله! البته بیشتر ماشاالله را باید گفت به مادر ملت که چنین تحملی داشته!
بعضیها دوست دارند بگویند که این تغییر اجتناب ناپذیر بوده است، قبول، اما جان من ۹۸٪؟ یعنی ضریب هوشی مردم ایران اینقدر مشکل داشته؟ یعنی ۹۸٪ مردم حاضر بودند روحانی محترمی که ۵ تومان میگرفت برود بالای منبر و ۵۰۰ تومان برای پایین آمدن، نمیدانستند پایین کشیدن این جماعت از قدرت سخت خواهد بود؟ من گمان میکنم اثرات مشروبات الکلی این حکومت شاه اینقدر بوده که بعد از یکی دو ماه عرق نخوردن هم بخشی از ملت مست بودهاند، اما جان من ۹۸٪؟
به قول ظریفی، اشتباه آماری مرتبط به تعداد رای دهندگان، مربوط به این بوده که تنها ۹۸٪ طرفداران جمهوری اسلامی «بله» گفتند، نه ۹۸٪ مردم. دو درصد دیگر هم حالش را نداشتند از کنار بنده منزل به پای صندوقهای رای بروند!
به قول آیتالله خمینی که هر چه خاک اوست، بقای منتقدان و آسیب خوردگان از او باد، پدران ما نسبتا یک غلطی کردند، به ما چه! البته بنده برانداز نیستم، فقط براندازی را دوست دارم! من به عنوان روزنامهنگار «ورانداز» هستم. یعنی سیاست را «چشمچرانی» میکنم! حالا نگیرید بعدها این حرف مرا روی دیوار بنویسید، که مثلا فلانی گفت «من خود برانداز نیستم، اما براندازان را دوست دارم» بعدش زیرش بنویسید، «امام نیک آهنگ» و از این حرفها!
بعد از این همه انتخابات تقلبی که که تا حال برگزار شده، میتوانم بفهمم که خشت اول را ۳۱ سال کج گذاشتند! چطور ممکن است ملتی فهیم، با این اکثریت وحشتناک جان و مالش را بسپارد به گروهی که از ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۱۱ فروردین ۵۸، فقط اعدام کرد و خون ریخت؟ مگر ۹۸٪ مردم این سرزمین عاشق خون و انتقام بود؟ یعنی فقط چند ماه لازم بود تا ملت همیشه در منزل، گیج و گول بیاید چنین رایی از جانب خود و نسلهای بعدی بدهد؟
۳۱ سال است قاعده بازی را تغییر دادهاند. ۳۱ سال است که جیک بزنی، خلاف «اسلام» است. «محارب» شدهای، و ....
میگویند دروغ هر چه بزرگتر، باور کردنش هم راحتتر...۹۸٪ به جمهوری اسلامی رای دادهاند؟ در طول این سالها، انتخابات عراق و رژیمهای متقلب سرکوبگر را بارها دیدهایم.
بدتر این است که این دروغ بزرگ را جماعت موسوم به روشنفکر دینی چنان جدی گرفتهاند که بعضیهایشان میگویند ملت جز این نظام و سیستم را نمیخواهد، پس ما باید هدایت امور را در دست بگیریم تا از پس روحانیون حکومتی برآییم...خود گویی و خود خندی...جسارتا!
این مطلب را نه به عنوان سردبیر خودنویس، که به عنوان یک وبلاگنویس عضو نوشتهام، و از خودم میخواهم که سانسورش نکنم!
..................................................................................مخالفت با آزادی مشروط یک زندانی قدیمی کرد در ارومیه
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
آژانس خبری موکریان
سرویس حقوق بشر
بر اساس گزارشهای رسیده ، مسئولین زندان ارومیه با آزادی مشروط یک زندانی اهل پیرانشهر به نام عثمان مصطفی پور موافقت نکرده اند.
گفته می شود علت مخالفت با آزادی مشروط عثمان مصطفی پورکه بیش از 18 سال است در زندان بسر می برد ، داشتن دو پرونده عنوان شده است.
یا د آور می گردد نامبرده در سال 70 بازداشت و پس از محاکمه به اتهام همکاری با احزاب اپوزیسیون و ..... به 25 سال زندان محکوم شد ؛ وی مدتی از حبس خود را در زندان تبریز و مابقی را در زندان ارومیه سپری نموده است.
به کوری چشم آخوندهای ضد ایرانی سیزده بدر بر همه شاد باد
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
....................................................................................
گفتگو با یک زن زندانی محکوم به اعدام
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
برگرفته از سایت کمیته گزارشگران حقوق بشر
من را اعدام کنید، دیگر تحمل کیفر ندارم/ گفتگو با اکرم مهدوی، زندانی محکوم به اعدام
صبا واصفی
- در مرداد ماه سال ۱۳۸۵ همسر اکرم مهدوی به قتل رسید و از شهریور همان سال ، این زن به عنوان متهم دریف دوم این پرونده در زندان به سر میبرد. وی طی نامهای به حاج کاظم، رئییس زندان رجاییشهر اعلام کرد «تحمل کیفر ندارد» و خواستار این شد که هر چه سریع تر به پرونده اش رسیدگی شود و در صورتی که امکان جلب رضایت شاکی نیست، «حکم اعدامش اجرا شود.» مینا جعفری، وکیل این پرونده، از سال ۸۶ با ثبت وبلاگی به نام «اکرم»، سعی در جمعآوری دیه و جلب رضایت اولیای دم کرده و تاکنون موفق به جلب رضایت ۳ تن از شاکیان شده است. شماره حساب 0302917750001 سیبا نزد شعبه مبارزان بانک ملی همچنان برای دریافت کمکهای مردمی فعال است. گفت وگوی زیر گپ کوتاهی است با این زن زندانی:
واصفی - چرا اقدام به قتل شوهرت کردی؟
مهدوی - ۱۳ ساله بودم که به زور با پسر داییام ازدواج کردم. وقتی فهمیدم هوو سرم آورده و با یک زن پولدار که از خودش هم بزرگتر بود ازدواج کرده، از او طلاق گرفتم .بعد از این که معتاد شد، حضانت دخترم را با هزار بدبختی گرفتم. دختر ۱۱ سالهام را با خود به خانهی شوهر دومم بردم و همیشه از ناپدریاش شکایت داشت. او می گفت: «ناپدری با من ور می رود و من را دستمالی میکند.» حتی یک شب به اتاق دخترم و بالای سرش رفته بود.
شوهرم ۷۵ سال داشت و من ۲۱ ساله بودم. با این که هیچ وقت با او ارضا نمیشدم و از وی خوشم نمیآمد، ناچار بودم آزارهایش را به خاطر فقر تحمل کنم. ولی وقتی پای دخترم به میان آمد، نتوانستم تحمل کنم. خانوادهی من خیلی فقیر بود. ۵ برادر و ۲ خواهر داشتم. یکی از خواهرانم یک طرف بدنش فلج بود و من هم صرع داشتم. خانوادهام فقط فکر میکرد هر طور شده، یک نان خور کم تر شود. شوهر دومم هم به من نگفته بود زنهای دیگری هم دارد. بچههایش به من گفتند. یکی از زنهایش خمین است، یکی دیگرشان تهران. یکی دیگر هم مادر همین شاکیهاست که فوت کرده و من هم زن چهارمش بودم. البته ته دلم از شوهر دومم راضی بودم، بالاخره من را نگه داشته بود. ممنونش بودم، اگه او نبود چه کسی خرج من و دخترم را میداد.
واصفی – هیچ وقت اقدام کردی از شوهر دومت هم طلاق بگیری؟
مهدوی - بله، ولی موفق نشدم. یادم هست وقتی به دادگاه رفتم، قاضی گفت : «چی برایت کم گذاشته که میخواهی طلاق بگیری؟» گفتم: «مساله مالی نیست. این ۷۵ سال دارد و من خجالت می کشم با این آقا توی خیابان راه بروم. من را به زور به این پیرمرد دادند. به همه میگویم پدر شوهرم است. دخترم بچه است، چشم وگوشش را باز میکند. قاضی اصلا به حرفهای من گوش نمی کرد. تنها طرف حسابش شوهرم بود.
واصفی - چرا شوهرت حاضر نبود طلاقت بدهد؟
- خب، من از زنهای دیگرش جوانتر بودم.
واصفی - چه طور شوهرت را به قتل رساندی؟
مهدوی - پنجشنبه هم جرمم سی تا قرص دیازپام آورد و دخترم فاطمه به مدرسه رفت. شوهرم هم رفت سر کارش. ۱۱ ظهر هم جرمم آمد، رفت تو جا رختخوابی قایم شد. پشیمان شده بودم اما هم جرمم مرا تشویق میکرد. من را یاد بدیهای شوهرم میانداخت. ساعت یک بعد از ظهر شوهرم به خانه برگشت و بعد از این که آن شربت را خورد، قاشق از دستش افتاد و به خواب رفت.
هم جرمم گفت: «ضربهی اول را تو باید بزنی.» گفتم: «نمی توانم.» گفت: «نزنی با شوهرت می کشمت. چاقو را پرت کردم و به گردن شوهرم خورد.» از خواب پرید گفت: «اکرم دزد آمده؟» گفتم: «نه.» بعد همجرمم با ۳۶ ضربه شوهرم را کشت. وقتی شوهرم را کشت با دست خونیاش زد به دیوارگفت:«چه جون سگی داشت.»
از خانه فرار کردم و دخترم را خانهی خالهام گذاشتم. وقتی برگشتم هم جرمم همه چیز را آتش زده بود. از ترس به شمال کشور رفتم. از آن جا به دخترم زنگ زدم. او هم از همان شربت خورده بود. گریه میکرد و میگفت: «حاجی مرده، نمی دونم کی حاجی را کشته.»
واصفی - فکر می کنی حکمی که برایت صادر شده عادلانه است؟
مهدوی - دادگاه نباید به من حکم قصاص می داد. من حتی یک چاقو هم نزدم، باید به من معاونت می دادند.
واصفی - چرا هم جرمت اصرار به قتل شوهرت داشت؟
مهدوی - فکر می کنم، شریک جرمم شوهرم را می شناخت و با او خرده حساب داشت چون شوهرم عتیقه فروش بود.
واصفی – چه طور دستگیر شدی؟
مهدوی – من خود معرف بودم. ۳ روز بعد از این ماجرا پدرم مرا از تهران به ازنا برد تا در زندان شهرمان در استان لرستان باشم. وقتی به دادسرای ازنا رفتم، گفتند: «باید خودت را به آگاهی تهران معرفی کنی چون آن جا دنبال شما هستند و ما به تهران برگشتیم. ۱۲ شب بابام من را به آگاهی شاپور تحویل داد.
واصفی - چند روز در آگاهی شاپور بودی؟
مهدوی - ۹ روز زیر مشت و لگد بودم.
واصفی - با توجه به این که خود معرف بودی، برخورد افسر پرونده، چه طور بود؟
مهدوی - افسر پروندهام آقای درزی بود و کتکم می زد. توی یک اتاق تاریک، من را آویزان کرده بودند، پاهایم بالا و سرم پایین بود. سه تا از دندان هایم همان جا شکست.
درزی تو صورتم میزد و میگفت: «شوهر جوون می خواستی؟» به خاطر حرفهای رکیکی که به من زد، یک بار توی صورتش زدم و آنها قپانم کردند. بعد مرا به وزرا آوردند. آنجا خانم پیری بود که خدا خیرش بدهد. او به من آب و غذا میداد.
من میخواهم بگویم چرا برای آقای درزی، دادگاه تشکیل ندادند؟ چرا حکم صادر نکردند؟ در کجای قانون گفتند مجرم را که دستگیر میکنید، حق دارید بزنید لت و پارش کنید؟ جرم من معلوم بود، خودم اقرار کردم، قصاصش هم مشخص است. کجا گفتند حق دارید یک اعدامی را این جور مثل یک حیوان بزنید. آقای درزی حرفهای زشتی به من میزد که لیاقت خودش را داشت. من برای دفاع از ناموسم، تنها دخترم، این کار را کردم. اگر خدایی هست، قانونی هست، چه طور فقط برای ماست. این قانون و خدا را نشان آنها هم بدهند. به ما نشان بدهند، ببینیم کجای قانون نوشته است بازپرس حق دارد از متهم درخواست رابطه کند. درزی به من گفت: «بیا صیغهی من بشو.»
واصفی - وقتی از آقای درزی شکایت کردی، تغییری در رفتارش به وجود آمد؟
مهدوی - وقتی شکایت کردم افسر پروندهام را عوض کردند و آقای بوستانی شد. مرد محترمی بود، فقط کتکم میزد اما حرف رکیک نمیزد.
واصفی - چند سال است که در زندان هستی؟
۵ سال. الان ۳۴ سالم شده است. شاکی ۳۰ میلیون تومان پول میخواهد. من هیچ کس را ندارم که به ملاقاتم بیاید چه برسد که این پول را برایم جور کند. من در حال تبدیل شدن به شهلا داریوشی هستم. به مرگ خود راضیام.
واصفی - چه طور هم جرمت را پیدا کردند؟
مهدوی – هیچ آدرسی از آن پسر نداشتم. تا آن موقع نمیدانستم زن و بچه هم دارد. تا زمانی که بهنام زارعی هم جرمم را پیدا نکردند، میگفتند با برادرت قتل را مرتکب شدهای. یکباره یادم آمد جایی با او به جاده قم رفته بودم. آنجا تصادف کردیم و کارت ماشین و شمارهاش را به جرثقیل داد.
واصفی - بعد از طلاقت کار می کردی؟ حرفهی به خصوصی را بلد بودی؟
مهدوی - با کمک یکی از دوستانم دیپلم آرایشگری گرفتم و آرایشگاه باز کردم.
واصفی - تا حالا برای اجرای حکم رفتی؟
مهدوی - بله .یک بار.
واصفی - چه طور حکمت متوقف شد؟
مهدوی - ساعت ۶ خانم اسماعیل زاده دنبالم آمد. گفت: دادگاه داری اما فهمیدم دروغ میگوید، میخواهند حکمم را اجرا کنند. از همه حلالیت طلبیدم. من را به سوئیت بردند. آن شب یعنی ۸۸/۷/۱۸ بهنود شجاعی هم با من بود. به سوئیت رفتم و غسل توبه کردم. ساعت ۳ نصف شب من را پای چوبه دار بردند. همانجا رئیس بند نسوان گفت: «وکیلت برایت رضایت گرفته.» مردهی من را توی بند برگرداندند. هیچ وقت یادم نمی رود خانوادهام حتی موقع قصاصم هم نیامدند. اصلا اگر آنها بین دختر وپسرهایشان فرق نمی گذاشتند من الان این جا نبودم
..................................................................................
پنجشنبه، 12 فروردین ماه 1389 برابر با 2010 Thursday 01 April
شهرزادنیوز: گزارشهایی که از بند زنان زندان اوین به خارج میرسد، از شرایط بسیار وخیم بهداشتی و غذایی در این بند حکایت دارد.
زنان زندانی در این بند، از آغاز سال ۱۳۸۹، از داشتن آب گرم محرومند و ناچارند با آب سرد حمام کنند که این موجب سرماخوردگی تعدادی از زندانیان، از جمله مهدیه گلرو، فعال دانشجویی، شده است.
مهدیه گلرو، طی تماسی با خانوادهاش، از وجود حیوانات موذی در "بند نسوان" زندان اوین خبر داد.
به گزارش رهانا، مهدیه گلرو با صدایی گرفته صحبت میکرد. وی پیش از این نیز به علت عفونت رودهای در زندان در شرایط بدی به سر میبرد.
وضعیت بهداشتی و غذایی بند زنان و وجود مواد مخدر به صورت گسترده در این بند، نیز باعث ایجاد وضعیت بسیار بدی برای زنان زندانی شده است.
طبق این گزارش، بی توجهی مسئولان زندان اوین به مسایل بهداشتی و نظافتی زندانیان و نیز محدودیت زندانیان برای مشکلات عدیدهای را برای زندانیان ایجاد کرده است.
پیش از این نیز از وضعیت وخیم بند زنان زندان گوهردشت گزارشاتی پخش شد، اما هنوز از اقدام مسئولان در رابطه با برطرف کردن این شرایط ناگوار خبری در دست نیست..................................................................................
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر